نمیدونم چی بگم.......
نمیدونم به خاطر کاری که کردی
ببخشیمت یا سرزنشت کنم
یا خودمو نبخشم
نمیدونم
فقط تنها چیزیو که میدونم اینک دیگه به هیچ عنوان نمیتونم داشته باشمت
یکی از دوستام گفت با این وضعی که پیش اومده تو چرا ناراحت نیستی
چرا میخندی؟؟؟؟؟
چرا گریه نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا نشون نمیدی؟؟؟؟؟؟
نمی دونستم چه جوابی بدم
واقعا چرا؟؟؟؟؟چرا نمیتونم مثل وقتایی که تنهام گریه میکنم نشون بدم که ناراحتم
چرا میخندم!!!!!!!!!!!
شاید به خاطر........
نمیدونم
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا هیچکدومتونو ندارم
حتی همین که حس کنم زیر این اسمون ابی نفس میکشید برام کافی بود
تحمل غمش اسون تر بود
حالا که دیگه نیستید چیکار کنم؟
چه طوری غم نبودنتون تحمل کنم؟
دیگه به چه امیدی به سمت هدفم برم؟
به چه امیدی؟
**********
راستی رفتی اونجا دیدیش؟
بهش گفتی چه جوری واس دیدنش گریه میکردم؟
گفتی وقتی رفت همه ی زندگی منو با خودش برد؟
بهش گفتی وقتی رفت من یه هفته از اتاقم نرفتم؟
بهش گفتی همش گریه میکردم؟
میشه بهش بگی هنوزم که یادش میوفتم گریه میکنم؟
بهش میگی؟؟؟؟؟؟اره عشقم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
***********
اونجا بهتره از اینجا نه؟؟
قول بده بازم بیای پیشم
حتی اگه تو خوابم باشه
فقط یه بار دیگه
نظرات شما عزیزان:
هروقت بتونم ميام بهت سر ميزنم
وبلاگت عاليه
.gif)
اگه دوس داشتی وبلاگمو لینک کن
به اسم دردهای فراموش نشدنی
http://s.t.a.l.k.e.r.loxblog.ir/
.gif)