تنهایی
بدترین درد جهان.........
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 آذر 1398برچسب:اغوش,تنهایی, توسط Rose |

اگر میدونستم  قراره تنها باشم و تنها بمونم

اگر میدونستم قراره وقتی دلم میگیره سرمو به دیوار سرد تکیه بدم و گریه کنم.........

اگر میدونستم قراره اغوش گرمت و دستای گرمتو ازم بگیرن

اگر میدونستم قراره تنهایی رو اینقدر احساس کنم

اگر میدونستم  قراره به جای اینکه شبا به فردا با تو فک کنم ,به خاطراتم با گریه فک کنم

اگر میدونستم قراره به جای اینکه صبحا به امید دیدن تو پاشم ,با ارزوی دیدنت پاشم

هیچوقت .....هرگز

به تنهایی

به اغوش تنهای ویالون زن سر کوچه نمیخندیدم

اینا همش مجازات اونه

تنهایی من 

سرنوشت من

اینا همش مجازات یک خندست

خنده ی که از روی سر خوشی با تو  بودن سر دادم

................................

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, توسط Rose |

 واسه ولنتاین و سپندارمزدگان چیزی ننوشتم

چون تو تنهایی خودم غرق بودمو پیام های دوست و اشنا رو میخوندم

مثل همیشه میخندیدم شاد نشون میدادم اما اینطوری نبود

غم از دست دادن برای اولین بار برام سخت بود

تو اومدی تو زندگیم کمکم کردی 

اما حالا که نیستی کی میخواد بهم کنه 

کی میخواد دستمو بگیره ؟؟؟؟؟

مثل همیشه رفتم کادو گرفتم اما اینبار 2 تا

امیدوارم سال دیگه نباشم که برم براتون کادو بگیرم

میدونید کمدم دیگه جا نداره 

از 4 سال پیش میگرفتم میذاشتم تو کمد البته یکی

اما از 3 سال پیش 2 تا گرفتم تو واس خودتو میبردی 

اما یکیش باز میموند اما حالا 2 تا شده

کمدم دیگه جا نداره

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, توسط Rose |

 من برگشتم....نمیخواستم اپ کنم اما دوستمام اصرار  کردن 

دل تنهای من چیزی جز چند تا جمله بلد نیست 

جز دوستون دارم

جز دلم براتون تنگ شده 

جز اینکه دعا کنم منم بیام پیشتون 

با این جمله فقط میشه چیزیای کیلیشه ای نوشت که همه میدونن

خسته شدم از خوندن و نوشتن اینجور چیزا

دوست دارم یکی بشینه پیشم 

بدون اینکه به حرفام بخنده به تنهاییم 

یا از اونا سو استفاده کنه

از اون اول براش تعریف کنم تا اخر

نمیدونم چرا اما هر چند دقیقه یه بار گوشیمو نگاه میکنم

اما به چه امیدی؟

به امید اینکه کی پیام بده یا زنگ بزنه نمیدونم

نمیدونم چرا باید تنها بمونم

جرا باید هر دوتاتونو خدا ازم بگیره

دیشب مثل همیشه وقتی داشتم دعا میکردم که منم بیام پیشتون

یاد این جمله افتلدم که میگن خدا باغبونه خوبیه

اما من که خوب نیستم 

پس تا کی باید اینجا رو تحمل کنم؟

تا کی با صدا و فیلماو عکساتون سر کنم

خدا میدونه..........

دوست عزیزم که گفتیه بودی:چرا نوشته هات اینطوریه ؟

این نوشته ها فقط برای خفه نشدن خودم و حرف زدن با عشقامه.اره یه دفتر پر نوشتم اما فکر میکنم اینجا بهتره نمیدنم چرا..........

نوشته شده در تاريخ شنبه 30 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

خوبی عشقم؟؟دلم برات تنگ شده.خیلی...........

دلم گرفته

دلم هواتو کرده

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

 عشقم چیشد؟؟

چرا اینطوری شد؟؟؟؟

چرا تو رو از من گرفتن؟؟؟؟

چرا اخه گه من کاریت داشتم؟

فقط به امید اینده زنده بودم

حالا دیگه اونم ندارم

زندگی خسته کننده

کسل کننده

تکراری

اه

چرا تموم نمیشه؟

چرا دست خودم نیست خسته شدم از زندگی کردن 

از کارای تکراری

چرا تموم نمیشه این لعنتی

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.