تنهایی
بدترین درد جهان.........
نوشته شده در تاريخ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, توسط Rose |

 واسه ولنتاین و سپندارمزدگان چیزی ننوشتم

چون تو تنهایی خودم غرق بودمو پیام های دوست و اشنا رو میخوندم

مثل همیشه میخندیدم شاد نشون میدادم اما اینطوری نبود

غم از دست دادن برای اولین بار برام سخت بود

تو اومدی تو زندگیم کمکم کردی 

اما حالا که نیستی کی میخواد بهم کنه 

کی میخواد دستمو بگیره ؟؟؟؟؟

مثل همیشه رفتم کادو گرفتم اما اینبار 2 تا

امیدوارم سال دیگه نباشم که برم براتون کادو بگیرم

میدونید کمدم دیگه جا نداره 

از 4 سال پیش میگرفتم میذاشتم تو کمد البته یکی

اما از 3 سال پیش 2 تا گرفتم تو واس خودتو میبردی 

اما یکیش باز میموند اما حالا 2 تا شده

کمدم دیگه جا نداره

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, توسط Rose |

 من برگشتم....نمیخواستم اپ کنم اما دوستمام اصرار  کردن 

دل تنهای من چیزی جز چند تا جمله بلد نیست 

جز دوستون دارم

جز دلم براتون تنگ شده 

جز اینکه دعا کنم منم بیام پیشتون 

با این جمله فقط میشه چیزیای کیلیشه ای نوشت که همه میدونن

خسته شدم از خوندن و نوشتن اینجور چیزا

دوست دارم یکی بشینه پیشم 

بدون اینکه به حرفام بخنده به تنهاییم 

یا از اونا سو استفاده کنه

از اون اول براش تعریف کنم تا اخر

نمیدونم چرا اما هر چند دقیقه یه بار گوشیمو نگاه میکنم

اما به چه امیدی؟

به امید اینکه کی پیام بده یا زنگ بزنه نمیدونم

نمیدونم چرا باید تنها بمونم

جرا باید هر دوتاتونو خدا ازم بگیره

دیشب مثل همیشه وقتی داشتم دعا میکردم که منم بیام پیشتون

یاد این جمله افتلدم که میگن خدا باغبونه خوبیه

اما من که خوب نیستم 

پس تا کی باید اینجا رو تحمل کنم؟

تا کی با صدا و فیلماو عکساتون سر کنم

خدا میدونه..........

دوست عزیزم که گفتیه بودی:چرا نوشته هات اینطوریه ؟

این نوشته ها فقط برای خفه نشدن خودم و حرف زدن با عشقامه.اره یه دفتر پر نوشتم اما فکر میکنم اینجا بهتره نمیدنم چرا..........

نوشته شده در تاريخ شنبه 30 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

خوبی عشقم؟؟دلم برات تنگ شده.خیلی...........

دلم گرفته

دلم هواتو کرده

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

 عشقم چیشد؟؟

چرا اینطوری شد؟؟؟؟

چرا تو رو از من گرفتن؟؟؟؟

چرا اخه گه من کاریت داشتم؟

فقط به امید اینده زنده بودم

حالا دیگه اونم ندارم

زندگی خسته کننده

کسل کننده

تکراری

اه

چرا تموم نمیشه؟

چرا دست خودم نیست خسته شدم از زندگی کردن 

از کارای تکراری

چرا تموم نمیشه این لعنتی

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

 نمیدونم چی بگم.......

نمیدونم به خاطر کاری که کردی 

ببخشیمت یا سرزنشت کنم

یا خودمو نبخشم

نمیدونم

فقط تنها چیزیو که میدونم اینک دیگه به هیچ عنوان نمیتونم داشته باشمت

یکی از دوستام گفت با این وضعی که پیش اومده تو چرا ناراحت نیستی

چرا میخندی؟؟؟؟؟

چرا گریه نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا نشون نمیدی؟؟؟؟؟؟

نمی دونستم چه جوابی بدم 

واقعا چرا؟؟؟؟؟چرا نمیتونم مثل وقتایی که تنهام گریه میکنم نشون بدم که ناراحتم

چرا میخندم!!!!!!!!!!!

شاید به خاطر........

نمیدونم

چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا هیچکدومتونو ندارم

حتی همین که حس کنم زیر این اسمون ابی نفس میکشید برام کافی بود

تحمل غمش اسون تر بود

حالا که دیگه نیستید چیکار کنم؟

چه طوری غم نبودنتون تحمل کنم؟

دیگه به چه امیدی به سمت هدفم برم؟

به چه امیدی؟

                    **********

راستی رفتی اونجا دیدیش؟

بهش گفتی چه جوری واس دیدنش گریه میکردم؟

گفتی وقتی رفت همه ی زندگی منو با خودش برد؟

بهش گفتی وقتی رفت من یه هفته از اتاقم نرفتم؟

بهش گفتی همش گریه میکردم؟

میشه بهش بگی هنوزم که یادش میوفتم گریه میکنم؟

بهش میگی؟؟؟؟؟؟اره عشقم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

             ***********

اونجا بهتره از اینجا نه؟؟

قول بده بازم بیای پیشم 

حتی اگه تو خوابم باشه

فقط یه بار دیگه

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

 عشقم جدامون کردن از هم

اذیتت کردن

ناراحتت کردن

حالام که دیگه داری کلا میری

اخه چرا؟؟چرا اینکارو کردی؟

درسته دور بودیم از هم 

پیش هم نبودیم..کنارم هم نبودیم

اما اینکار و چرا کردی؟؟؟؟

بهم گفتن دارن دستگاه میکشن

اخه چرا؟

بهم گفتن دیگه نمیتونم حتی به امید سالای اینده زنده بمونم

بهم گفتن دیگه نه صداتو میشنوم نه میبینمت

بهم گفتن بابات گفته اگه مردی نیام سر خاکت

واست گریه نکم......

بهم گفتن تو کشتیش

اره عشقم؟راست میگن؟؟؟اره؟

من کشتمت؟یا اونا که نذاشتن ما باهم باشیم؟

اخه چرا اینکارو کردی؟

دوستای که اینجا دلت بهشون خوش بود

منو سپرده بودی بهشون 

ببین چیکار میکنن..........ببین

حتی براشون مهم نیست که میخوان دستگاه قطع کنن

ببین...

اگه تو بری من چرا بمونم؟

بمونم اینجا چیکار کنم؟

دوتاییتون که نباشین من به چه امیدی زندگی کنم؟

به چه امیدی؟

منم میخوام بیام

چرا منو نمیبیرن؟خودتون دوتایی 

من اینجا تنها بمونم؟

من اینجا غم هر دوتاتونو تحمل کنم؟

اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه من چیکار کردم؟جز اینکه فقط منتظر عشقم بوده باشم؟

چز اینکه عشق پاک داشتم؟

جز اینکه ................

             ***************

الان ساعت 3:25 صبحه

صدای دوتاتونو گذاشتم گوش میدم

فیلماتنون میبینم............عکساتون

یاد اون زمان با اون خاطره ها و ارزو ها

زود گذشت .......دوتایتونو ندارم

 ندارم............

اما یه دوست خوب دارم که کنارمه

بهم امید میده...........

اما اگه تو بری هیچکس نمیتونه بهم امید بده

نه شمارو دارم و نه امید دارم

منتظرم باشین زود میام

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:سرنوشت,قسمت, توسط Rose |

 همیشه فکر میکردم 

اخه مگه میشه خدا به ادما قدرت اختیار داده

عقل داده

ادم میتونه با اتفاقا مقابله کنه جلوی اونارو بگیره

نذاره اتفاق بیوفتن

اما دیدم نمیشه

نمیشه چیزیو ه قراره اتفاق بیوفته رو عوض کرد

نمیشه که جلوی اونارو گرفت

نمیشه تغییر داد

بلعدا فهمیدم به این میگن سرنوشت.قسمت

و هزار تا اسم دیگه 

الان من موندم با سرنوشتم و قسمتو

لعنت به همشون همشون که شما رو ازم گرفتن

           ***********

یه چیز دیگه ام یاد گرفته ام 

اینکه اگه باهش مهربون باشم

دوسش داشته یاشم اونم با من همین رفتارو داره

دارم سعی میکنم دوسش داشته باشم

تا منم بیام پیشت

تا شاید واس یه بارم که شده

به خواسته ی من نگاه کنه

و من بهش برسونه

امیدوارم

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:تنها,اول,همراه, توسط Rose |

نهتو یکی از اون روزا که بودی برای من پیام اومد

گوشیمو برداشتم فکر کردم تویی

دیدم پیام اومده

هیچکس همراه نیست....تنهای اول

اول معنیشو نفهمیدم...

گفتم بی معنه واس هر کس اینطور باشه واس من نیست

اون همیشه با من میمونه

هیچی اونو از من جدا نمیکنه

تو همین خیالا بودم که

مجبورت کردن به رفتن

توام رفتی

منم موندم با این جمله

تازه فهمیدم جمله چی میگه:

 

هیچکس همراه نیست.......تنهای اول

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

میخوام اعتراف کنم

یه چیزیو بگم که نا حالا بهت نگفته بودم

البته اگه بودیم نمیگفتم

میدونستم ناراحت میشی

همیشه این احساسمو ازت پنهون میکردم

تورو دوست دارم خیلی خیلی

اما یه کسی هست که بیشتر از همه وکس و همه چیز دوسش دارم

عاشقشم...........هیچ وقتم برام نمیمیره

هیچ وقت...تو رو دوست دارم اما اون برای من یه چیز دیگه اس

دوستت دارم اما اونو بیشتر از همه چی

حتی از خودم....از تو

به خاطر معصومیتش.....مهربونیتش......

عشقی رو که به جهان منتقل کرد

به من.....

بخاطر اینکه خیلی اذیتش کردن

دوستت دارم اما اونو بیشتر

     *****

هیچکدومتونو ندارم

هیچکدوم........باید با عکساتون و فیلماتونو و صداتون زندگی کنم

با همونا سر کنم............

حالا که هیچکدومتونو ندارم 

تنهام...خیلی...........

اما میدونی یاد هر دوتان بهم امید میده 

امید به دیدار دو تاتون

توی یه جهان دیگه

      ***********

تنهام اما امید دارم به دیدارتون 

اره............فقط همین

همین امید..............

دوستتون دارم خیلی

            ***********

خیلی اذیت شدید 

هر دوتون

اما تو رفتی راحت شدی

اونم که مرد 

دیگه اذیت نمیشه

فقط من موندم........

من موندم اینجا دارم دوریتونو

تنهایی و ادمای اطرافمو تحمل میکنم

خواهش میکنم منم ببر خواهش میکنم

خواهش میکنم

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

 راستی دوستای عزیزم :

از یه دوست خوبم که خیلی کمکم میکنه و من بهش زحمت میدم و به روی خودش نمیاره میخواستم سپاس گذاری کنم 

دوست عزیزم به خاطر کمکایی که به من کردی سپاس گذارم

2012 گذشت هیچیمون نشد........نابود میشدیم راحت

هییییییییییییییییییییییییی.......................

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 دی 1391برچسب:, توسط Rose |

دلم گرفته بود اومدم اینجا واست بنویسم شاید واشد 

اما هر چی فک میکنم نمیدونم چی باید بنویسم

چی بگم........از کجا بگم

تو که اینارو نمیبینی پس من چی بنویسم

اصلا واس چی بنوسیم؟؟؟؟؟؟؟؟

اها واس اینکه دلم واشه..........

از وقتی رفتی همه چی زود یادم میره..........

دوباره اومدم تو یاهو......

دوباره اد لیستاما نگاه میکنم.........

تو نیستی توشون......با اینکه میدونم اما باز نگاه میکنم

شاید.......شاید.............

یعنی میشه دوباره تورو ببینم؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 دی 1391برچسب:یلدا, توسط Rose |

 شب یلدام گذشت 

گذشت اما بی تو

رفته بودم همون جایی که باهم بودیم

اخرین شب یلدا که پیشم بودی

داشتم جاتو نگاه میکردم و اون سالو تصور میکردم

اون سالی که اولین و اخرین شب یلدایی بود که پیشم بودی

من هیچی نمیدم فقط تو بودیو تو ................

همه حواسم پیش تو .............

اون شب گذشت اما با تو ...............

خیلی زود گذشت اصلا انگار نه انگار که یلدا بود

اما امسال گذشت بی تو

خیلی دیر گذشت بیش تر از یه یلدای معمولی

گذشت اما بی تو

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:شب, یلدا,, توسط Rose |

 فردا اینجا شب یلداست........

همه هندونه و انار و ......میخرن

همه شادن چون میخوان دور هم جمع بشن

اما من شاد نیستم 

خاطرات اون سال یلدا داره از جلوی چشمم میگذره

اون سالی که توام بودی....توام تو جمع خانوادگیمون بودی

یادته؟؟؟؟؟

راستی شمام اونجا یلدا دارید؟؟؟؟؟؟؟

جشن میگیرید؟؟؟؟؟؟؟

مام مثل سال های گذشته داریم جشن میگیریم

اما بدون تو..........درسته فقط یه بار شب یلدا پیشم بودی

اما همین که حس میکردم مال منی برام کافی بود

اما الان نیستی.........

منم تنها دارم به فردا فکر میکنم

که چطوری میگذره بدون تو

از وقتی رفتی هرشب واس من یلداست اما نه چند دقیقه 

هر شب بدون تو واس من مثل سال میگذره

همه گفتن عادت میکنی اما عادت نکردم

                    ******

عشقم شب یلدای خوبی داشته باشی

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:جالب,بحث, توسط Rose |

 چه جالب!!!!!

همه هر چی میشه میندازن گردن من.....منم میپذیرم

هیچکس اشتباهشو نمیپذیره........

نمیپذیرن...چون نمیخوان سرزنش بشن 

نمیپذیرن...چون نمیخوان بهشون توهین بشه

نمیپذیرن....چون....................................

اما من گردن میگیرم  هر چی که میشه به خاطر دیگران.

حالا حتما از خودت میپرسی:

مگه تو نبودی که میگفتی بدم میاد از همشون

از اونایی که مارو جدا کردن از هم

اونایی منو اذییت کردن

درسته بدم میاد ازشون اما به گردن میگیرم

چون حوصله ی بحث باهاشونو ندارم

چشم ندارم ببینمشون

واس همین تمام سرزنش ها و گناها رو

خودم میخرم که فقط سرزنش بشم  نه  اینکه بحث کنم

که بخوام ثابت کنم من نبودم

اشکال نداره بذا هرچی میخوان بگن 

یه گوشم در اون یکی دروازه

اما چه جالب!!!!!!!!!

دنبال بحث میگردن میخوان به زور منو وادار کنن بگم من نبودم

اما منم هیچوقت بحث نمیکنم

چیزی واس از دست دادن ندارم  بذا  سرزنش کنن 

واسم مهم نیست

اما چه جالب!!!!!!!!!

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:فیزیک,برف,ادم برفی, توسط Rose |

داشتم برنامه امتحانی رو نگاه میکردم.

چشمم خورد به فیزیک

یاد 2 سال پیش افتادم...............

اون سالی که من هیچی بلد نبودم 

نگران امتحان من بودی 

خودت یاد گرفتی تا به من یاد بدی 

اره ......من یادمه تو ام یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یادته چه کارایی واسم میکردی؟؟؟

یادته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من یادم نرفته حتی یه لحظه از زمانی رو که باهم بودیم

راستی اینجا داره برف میاد.....اونجا چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هه.....یادته یه روز برفی رفتیم بیرون من افتادم.........

کلی ام برف بازی کردیم......ادم برفی ساختیم.......

تو ام یادته؟؟؟؟؟؟؟؟

امتحان فیزیک..برف.....ادم برفیو خیلی چیزای دیگه در واقع همه چی منو یاد تو میندازه....

همه چی.......همه چی بهانه ای واس به یاد تو افتادن

اون وبلاگو یادته؟؟؟؟؟؟؟با هم درست کردیم؟؟؟؟؟؟؟؟

الان چی؟من تنهام

دوست دارم برگردم به عقب به اون زمان حتی 

یه روز........یه ساعت.......یه دقیقه

فقط یه بار دیگه بودنت و کنار خودم حس کنم

یه بار دیگه صداتو بشنوم

یه بار دیگه ببینمت

اما نمیشه

اخه..........

فردا م امتحان دارم اما بلد نیستم

مهم نیست....مهم نیست.........وقتی تو نیستی هیچی مهم نیست 

هنوزم صدای که در گوشم گفت هر چی فدا سرت رو میشنوم.اره صدا خودته......

نمی دونم میبینی اینا رو میبینی یا نه اما من واس تو مینویسم

برام مهم نی نظر بذارن....نذارن..کسی اینا رو بخونه......یا نخونه

فقط برای تو............

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 آذر 1391برچسب:مرگ,بده,تو, توسط Rose |

 دلم می گیرد !..

وقتی ..

می نویسم فقط برای تو ..

ولی ..

همه می خوانند الا تو …!!!

خیلی بده همه میخونن الا تو.........

خیلی بده همه رو میبینم الا تو.......

خیلی بده با همه حرف میزنم الا تو......

خیلی بده ....................

خیلی بده.........

پس این مرگ کی میاد؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط Rose |

 این روزا به هر کس میرسم شماره اش را تعارفم میکند............

انگار که سیگار است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چون در جوابشان میگوییم:

ممنون اهلش نیستم........

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:تابستون,پاییز,سرد, توسط Rose |

بذار از اول بگم.....زمستون بود که اومدی

دستای تنهایی من سرد تر از همیشه

اما تو به اونا گرما بخشیدی....

گرمایی که با اینکه نیستی اما وقتی زمستون میشه اون گرما رو حس میکنم

اما گرمم نمیکنه , سردم میکنه........سرد تر از اونی که هست

 خلاصه زمستون اون سال گذشت اما نه مثل همیشه.......

خیلی گرم تر از همیشه.........

بهار شد.....عید شد...بهترین و اولین عیدی که با تو بودم....تو پشیم بودی ..اینجا

نمیدونم بهار امسال چطوری میگذره

پاییز شد اما نه مثل همیشه...بهترین پاییز

نه دلگیر بود نه وحشتناک ومن دیگه نگران  غروباش نبودم

اونم گذشت اما نه مثل همیشه..........

2 سال دیگه ام گذشت نه مثل همیشه......

تا اینکه تابستون شد..........برعکس تابستونای قبل بدترین تابستون بود

چیزی بود که نه دست من بود نه تو.............

نه من میخواستم نه تو..............

مردم میخواستن...اونایی که اذیتت کردن

اونایی که...........

نبین به روشون میخندم..شوخی میکنم......متنفرم ازشون

نبین بعد از رفتنت زنده ام .....زندگی میکنم.مثل بقیه درس میخونم

مثل بقیه غذا میخورم.....مجبورم اینکارو بکنم

محکومم به اینکارا..............با عشقت زندگی میکنم و این کارا رو میکنم

با عکسات با فیلمات با صدات...........

فقط با اینا زندگی میکنم

همینطوری تابستونا میادو میره 

و من فقط احساس سرما میکنم

نمیدونم شاید به خاطر گرمای سردیه که تو هواست

که گرماش واس دیگران بود سرماش واس من وتو

اما گلم اون یه کم سرمای ام که احساس میکنی 

بذا بمونه واس من

چون ممکنه سرما بخوری.....

بازم تموم شد و من موندم با دستایی سرد تر از همیشه....

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:michael,jackson, توسط Rose |

 why
چرا

Why does Monday come before Tuesday?
چرا دوشنبه قبل از سه شنبه می آید؟

Why do summers start in June?
چرا تابستان ها در ماه جون شروع میشوند؟

Why do winters come too soon?
چرا زمستان ها خیلی زود میرسند؟

Why do people fall in love
چرا انسانها عاشق میشوند

When they're always breakin' up?
وقتی همیشه دوستیشان را به هم میزنند؟

Oh why, why do we love if love will die?
آه، چرا، چرا عاشق میشویم اگر عشق میمیرد؟

Why does Wednesday come after Tuesday?
چرا چهارشنبه بعد از سه شنبه می آید؟

Why do flowers come in May?
چرا گل ها در ماه مه رشد میکنند؟

Why does spring time go away?
چرا اوقات بهاری سپری میشوند؟

Why do people fall in love
چرا انسانها عاشق میشوند

When they're always breakin' up?
وقتی همیشه دوستیشان را به هم میزنند؟

Oh why, why do I love you, tell me why?
آه چرا، چرا دوستت دارم، به من بگو چرا؟

It's not like I can't explain, what's in my heart
مثل این نیست که نمیتوانم توضیح دهم در قلبم چیست

It's just I feel a crazy pain when we're apart
فقط وقتی کنار هم نیستیم درد دیوانه کننده ای احساس میکنم

I don't wanna breathe, I don't wanna think
نمیخواهم نفس بکشم، نمیخواهم فکر کنم

I don't wanna love, I don't wanna do anything
نمیخواهم عشق بورزم(دوست بدارم)، میل به انجام هیچ کاری ندارم

It's not like I can't describe what's going on
مثل این نیست که نمیتوانم توصیف کنم چه اتفاقی می افتد

It's just I feel I'm not alive when you're not home
فقط این است که وقتی تو خانه نیستی احساس مردن میکنم

I don't wanna sleep, I don't wanna dream
نمیخواهم بخوابم، نمیخواهم خواب ببینم

I just want you here beside me without you there's no me
فقط میخواهم تو در کنارم باشی، بدون تو من وجود ندارم

Why does Monday come before Tuesday?
چرا دوشنبه قبل از سه شنبه می آید؟

Why do summers start in June?
چرا تابستان ها در ماه جون شروع میشوند؟

Why do winters come too soon?
چرا زمستان ها خیلی زود میرسند؟

Why do people fall in love
چرا انسانها عاشق میشوند

When they're always breakin' up?
وقتی همیشه دوستیشان را به هم میزنند؟

Oh why, why do we love if love will die?
آه چرا، چرا عاشق میشویم اگر عشق میمیرد؟

Why does Wednesday come after Tuesday?
چرا چهارشنبه بعد از سه شنبه می آید؟

Why do flowers come in May?
چرا گل ها در ماه می رشد میکنند؟

Why does spring time go away?
چرا اوقات بهاری سپری میشوند؟

Why do people fall in love
چرا انسانها عاشق میشوند

When they're always breakin' up?
وقتی همیشه دوستیشان را به هم میزنند؟

Oh why, why do I love you, tell me why?
آه چرا، چرا دوستت دارم، به من بگو چرا؟

It's not like I can't escape, what's in my soul
مثل این نیست که نمیتوانم فرار کنم از آنچه در روحم است

'Cause with you inside my heart, where can I go
چون تو در قلبم هستی، کجا میتوانم بروم

I don't wanna see you without me
نمیخواهم تو را بدون خودم ببینم

I can't go through life without you
نمیتوانم بدون تو به زندگی ادامه دهم

Without you there's no me
بدون تو من وجود ندارم

Why does Monday come before Tuesday?
چرا دوشنبه قبل از سه شنبه می آید؟

Why do summers start in June?
چرا تابستان ها در ماه جون شروع میشوند؟

Why do winters come too soon?
چرا زمستان ها خیلی زود میرسند؟

Why do people fall in love
چرا انسانها عاشق میشوند

When they're always breakin' up?
وقتی همیشه دوستیشان را به هم میزنند؟

Oh why, why do we love if love will die?
آه چرا، چرا عاشق میشویم اگر عشق میمیرد؟

Why do the rivers flow to the sea?
چرا رودخانه ها به دریا جاری میشوند؟

If rivers flow why can't your love go through me, babe
اگر رودخانه ها جاری میشوند چرا عشقت نمیتواند در من راه یابد، عزیزم

Why does my mind feels so missed
چرا در ذهنم احساس سر در گمی میکنم

To be in love, to feel your love?
در عاشق بودن، تا عشق تو را احساس کند؟

Why don't I feel complete?
چرا احساس تکامل نمیکنم؟
 

 

michael jackson

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:گمشده,نیستی,, توسط Rose |

چرا سرنوشت همه ی عاشقا یه شکله؟

چرا همشون باید از هم جدا شن؟

چرا هیچکدومشون نمیتونن تا اخر باهم باشن؟

چرا باید همه ی عاشقا تنها بمونن؟

چرا همه ی عاشقا نمیتونن مثل بی تفاوتا راحت زندگی کنن؟

چرا باید با خاطرات عشقشون زندگی کنن؟

چرا بعضیاشون حتی اون خاطراتم ندارن؟

چرا باید وقتی ارزوی مرگ میکنن ارزوشون بر اورده نشه؟

چرا ............؟

چرا..............؟

اینا چرا های که من محتاج جوابشونم.....

من محتاجشونم اما نیستن

مثل عشقم که محتاجشم اما نیست

شایدم هستن من گمشون کردم و پیدا نمیکنم

اما باز .........چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 آذر 1398برچسب:اغوش,تنهایی, توسط Rose |

اگر میدونستم  قراره تنها باشم و تنها بمونم

اگر میدونستم قراره وقتی دلم میگیره سرمو به دیوار سرد تکیه بدم و گریه کنم.........

اگر میدونستم قراره اغوش گرمت و دستای گرمتو ازم بگیرن

اگر میدونستم قراره تنهایی رو اینقدر احساس کنم

اگر میدونستم  قراره به جای اینکه شبا به فردا با تو فک کنم ,به خاطراتم با گریه فک کنم

اگر میدونستم قراره به جای اینکه صبحا به امید دیدن تو پاشم ,با ارزوی دیدنت پاشم

هیچوقت .....هرگز

به تنهایی

به اغوش تنهای ویالون زن سر کوچه نمیخندیدم

اینا همش مجازات اونه

تنهایی من 

سرنوشت من

اینا همش مجازات یک خندست

خنده ی که از روی سر خوشی با تو  بودن سر دادم

................................

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:عشق,تنهایی,پناه, توسط Rose |

مثل همیشه....

مثل تکرار روزا.....

 با تنهاییم پناه میبرم به اتاقم....

برق و خاموش میکنم

رو تختم دراز میکشم

هه...چه روزایی با چه امید و شادی رو این تخت دراز کشیدم

اما الان چی؟

الان که اون رفته چی؟؟

الان که من تنهاام چی؟

الان که........

مثل همیشه....

مثل تکرار روزا.....

مثل لبخندای تکراری که باید به ادم ها بزنم 

ادمایی که باعث شدن عشقم غصه بخوره .....ناراحتش کردن

اذیتش کردن...منم نتونستم کمکش کنم...

ادمایی که مجبورم کردن از عشقم جدا شم

ادمایی که باعث شدن از پیشم بره.......

ادمایی که..........

مثل همیشه....

کم کم داره خوابم میگیره....

مثل همیشه با این افکار...با گریه

مثل همیشه..........


 

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.