مثل همیشه....
مثل تکرار روزا.....
با تنهاییم پناه میبرم به اتاقم....
برق و خاموش میکنم
رو تختم دراز میکشم
هه...چه روزایی با چه امید و شادی رو این تخت دراز کشیدم
اما الان چی؟
الان که اون رفته چی؟؟
الان که من تنهاام چی؟
الان که........
مثل همیشه....
مثل تکرار روزا.....
مثل لبخندای تکراری که باید به ادم ها بزنم
ادمایی که باعث شدن عشقم غصه بخوره .....ناراحتش کردن
اذیتش کردن...منم نتونستم کمکش کنم...
ادمایی که مجبورم کردن از عشقم جدا شم
ادمایی که باعث شدن از پیشم بره.......
ادمایی که..........
مثل همیشه....
کم کم داره خوابم میگیره....
مثل همیشه با این افکار...با گریه
مثل همیشه..........